هنر و سینما

طرف خانه سوان

مارسل پروست در سال ۱۸۷۱ در حومه پاریس به دنیا آمد. پدرش پزشکی سرشناس و مادرش فرزند یک دلال ثروتمند بورس بود. در همان سال‌های کودکی دچار بیماری آسم شد و برخی از تکان‌دهنده‌ترین صحنه‌های کتابش را به بیماری اختصاص داده است. سرانجام پروست در سال ۱۹۲۲ درگذشت اما دغدغه‌اش در سراسر عمر این بود که چطور می‌تواند مانند پدرش فردی تاثیرگذار باشد و خدمت بزرگی انجام دهد. مارسل پروست با نوشتن بلندترین رمان جهان این خدمت بزرگ را به انجام رساند.

طرف خانه سوان – عنوان جلد اول رمان هفت جلدی در جستجوی زمان از دست رفته – نخستین بار در سال ۱۹۱۳ منتشر شد. در ابتدا نویسنده قرار بود یک رمان سه جلدی منتشر کند اما با وقوع جنگ جهانی اول و خانه‌نشین شدن پروست طرح خود را تغییر داد و سرانجام این رمان به هفت جلد رسید.

پرداختن به رمان بزرگ در جستجوی زمان از دست رفته و معرفی آن در یک مطلب کار ساده‌ای نیست. چه بسا درباره این رمان کتاب‌های مختلف و بسیار زیادی نوشته شده و بسیارانی اعتقاد دارند مارسل پروست بزرگ‌ترین نویسنده قرن بیستم است.

پشت جلد کتاب طرف خانه سوان آمده است:

طرف خانه سوان کتاب اول از مجموعه‌ی هفت کتابی است که رمان در جستجوی زمان از دست رفته را می‌سازد. گذشته از خطوط کلی داستانی که این کتاب‌ها را به هم می‌پیوندد، هر کدام از هفت کتاب از بسیاری دیدگاه‌ها در خود کامل و مستقل‌اند. در واقع آنچه داستان نامیده می‌شود تنها رشته‌ای است برای به هم پیوستن لحظه‌هایی که هر کدام به تنهایی از «مکان»ها و «شخصیت»های اصلی کتاب‌اند؛ کتابی سترگ که بس بیش از آنکه توصیف‌کننده‌ی حالت‌های بیرونی باشد ژرفای درونی را می‌پوید و می‌کاود. از همین روست که اغلب درباره‌ی این اثر گفته می‌شود که می‌توان آن را از هر صفحه‌ای که باشد آغاز کرد و یا گهگاه چند صفحه‌ای از هر کجای آن را خواند و از ژرفا و گسترده‌ی اندیشه‌ی نویسنده و ظرافت و حساسیت هنرش که جستجو را یکی از بزرگ‌ترین آثار ادبیات معاصر جهان می‌کند لذت برد.

کتاب طرف خانه سوان

این جلد در سه بخش نوشته شده است و به راحتی می‌توان گفت اگر زیباترین جلد این مجموعه نباشد یکی از زیباترین‌هاست. سه بخش این جلد عبارت است از: بخش اول: کومبره – بخش دوم: عشق سوان – بخش سوم: نام جاها: نام. بخش سوم دو قسمت دارد که قسمت دوم آن در جلد بعدی رمان گنجانده شده است.

در ابتدا شاید بهتر باشد با جملات ابتدایی شاهکار مارسل پروست آشنا شوید:

دیر زمانی زود به بستر می‌رفتم. گاهی، هنوز شمع را خاموش نکرده چشمانم چنان زود بسته می‌شد که فرصت نمی‌کردم با خود بگویم: «دیگر می‌خوابم.» و نیم ساعت بعد، از فکر این که زمان خوابیدن است بیدار می‌شدم؛ می‌خواستم کتابی را که می‌پنداشتم به دست دارم کنار بگذارم و شمع را خاموش کنم؛ در خواب همچنان به آنچه تازه خوانده بودم می‌اندیشیدم، اما این اندیشه‌ها حالت اندکی شگرفی به خود گرفته بود؛ به نظر می‌آمد خودم آن چیزی باشم که کتاب درباره‌اش سخن می‌گوید. (کتاب طرف خانه سوان – جلد اول رمان در جستجوی زمان از دست رفته – صفحه ۶۴)

و واقعا راوی خودش همان چیزی بود که کتاب درباره‌اش سخن می‌گوید. او به همین شکل که بیدار می‌شود دوباره به خواب می‌رود و مجددا بیدار می‌شود. احساسات او بین خواب و بیداری در نوسان است و وقتی اطراف خود را تاریک می‌بیند از زمان و مکانی که در آن است رها شده و در خاطره‌هایش سیر می‌کند.

در این خاطره‌ها، ما همراه با راوی به گذشته پرت می‌شویم و با کودکی، محیط گرم و صمیمی خانواده‌اش و روابط آنان آشنا می‌شویم. با مادربزرگ آشنا می‌شویم که در برخی از مهم‌ترین و شاعرانه‌ترین صحنه رمان نیز حضور دارد. و درست در همین صفحات ابتدایی است که قهرمان کودک داستان شرح بوسه مادر را قبل از خواب بیان می‌کند. بوسه‌ای که بسیار برای او ارزشمند است. اهمیت این بوسه را از زبان خود راوی بخوانید:

هنگامی که می‌رفتم بخوابم، تنها مایه دلخوشی‌ام این بود که مادر بیاید و مرا در بسترم ببوسد. اما این «شب‌خوش» آن چنان کوتاه بود، و او چنان زود می‌گذاشت و می‌رفت، که لحظه‌ای که می‌شنیدم بالا می‌آمد و از راهروی دو در می‌گذشت، و پیرهن ململ آبی‌اش که رشته‌های نازک کاه‌بافته از آن آویخته بود به نرمی صدا می‌کرد، برایم لحظه‌ای دردآور بود. از یک لحظه بعد خبر می‌داد که مادر مرا ترک کرده و رفته بود، به گونه‌ای که آرزو می‌کردم آن «شب‌خوش»ی که آن همه دلبسته‌اش بودم هرچه دیرتر از راه برسد، و زمان آرامشی که مادر هنوز نیامده بود هرچه بیشتر طول بکشد. (کتاب طرف خانه سوان – جلد اول رمان در جستجوی زمان از دست رفته – صفحه ۷۵)

با این توصیف زنده و عمیق است که به رابطه عمیق بین راوی و مادرش پی می‌بریم. رابطه‌ای که تا آخرین لحظات رمان تقریبا به همین شدت ادامه پیدا می‌کند.

سپس با آقای سوان آشنا می‌شویم. دوست خانوادگی راوی که هرچند یکی از شخصیت‌های اصلی و مهم رمان است اما وقتی وارد داستان می‌شود و به اصطلاح سری به خانواده راوی می‌زند، راوی که کودکی بیش نیست از بوسه مهم خود محروم می‌ماند. سوان شخصیتی است که می‌توان او را نماد احساسات شدید، عشق و حسادت دانست. او آدمی فرهیخته و با کمالات است و با اشراف و آدم‌های مهمی نشست و برخاست دارد و اگر در یک مهمانی حضور داشته باشد توجه همه را به خود جلب می‌کند. سوان شخصیتی است که راوی بسیار دوست دارد وقتی بزرگ شد شبیه او باشد.

بخش دوم کتاب طرف خانه سوان به ماجرای عشق سوان اختصاص داده شده که البته این بخش به شکل سوم شخص روایت می‌شود. عشق سوان خیلی وقت پیش رخ داده و راوی داستان، روایت آن را به عهده ندارد. اما این بخش خواندنی، ماجرای عشق شارل سوان به اودت دو کره‌سی است که می‌توان آن را یک کتاب جداگانه به شمار آورد. درباره اودت نیز بسیار می‌توان صحبت کرد اما برای جلوگیری از افشای بیشتر داستان از این موضوع خودداری می‌کنیم.

اما شخصیت سوان از جهت اینکه کمی بعد دختر او نیز وارد داستان می‌شود بسیار مهم است. البته باید در نظر داشت وجه اشتراک این سه بخش سوان است. در این جلد از رمان صحنه‌های زیادی وجود دارد که همه آن‌ها با ریزترین جزئیات به تصویر کشیده شده‌اند. جزئیات در رمان پروست به حدی است که شما نمونه آن را در هیچ کتاب دیگری نمی‌توانید پیدا کنید. از جمله مهم‌ترین اتفاقاتی که در این جلد رخ می‌دهد می‌توان به این موارد اشاره کرد: بوسه مادر راوی و اهمیت آن برای قهرمان کودک – کلوچه مادلن و تحریک ذهن راوی – شرح زندگی در کومبره – کلیسای کومبره و زیبایی‌های آن – گردش‌های راوی با خانواده‌اش در طرف مزگلیز – وصف مهمانی‌های اشراف و آشنا شدن راوی با این محیط – آشنایی با ژیلبرت، دختر سوان.

 

درباره جلد اول از شاهکار مارسل پروست

قبل از هر چیزی بهتر است این را بدانید که خواندن رمان در جستجوی زمان از دست رفته کار هر کسی نیست. اگر بدون مقدمه سراغ رمان مارسل پروست بروید بدون تردید در جملات سنگین و طولانی آن گم خواهید شد و بعید است بتوانید خودتان را پیدا کنید و بدانید کجای داستان هستید. این رمان سنگین و پیچیده است و به جرات می‌توان گفت اگر شما کمتر از پنجاه رمان یا حتی صد رمان خوانده باشید، آمادگی لازم برای مطالعه آن را ندارید. با این حال در نظر داشته باشید این شاهکار مارسل پروست در لیست کتاب‌های پیشنهادی کافه‌بوک قرار دارد و ما امیدواریم همه از زیبایی‌های کتاب بهره ببرند.

در این رمان، مکان‌ها نیز به اندازه شخصیت‌های کتاب اهمیت دارند و به هیچ وجه نباید از آن غافل شد. عنوان جلد اول نیز – طرف خانه سوان – به یک موقعیت جغرافیایی اشاره دارد. روستایی که زادگاه راوی است کومبره نام دارد که عنوان بخش اول همین کتاب است. کومبره همواره تداعی‌گر کودکی راوی و همچنین محیط خانوادگی اوست. در روستای کومبره دو طرف اصلی در داستان وجود دارد، طرف گرمانت و طرف مزگلیز (یا همان طرف سوان) که البته هر کدام از این دو خود نماد موارد مختلفی هستند و سوان، که می‌توان گفت اصلی‌ترین شخصیت جلد اول است، در طرف مزگلیز خانه دارد و راوی به این طرف، طرف خانه سوان می‌گوید.

در معرفی جلدهای بعدی رمان در جستجوی زمان از دست رفته به معنی هر کدام از این موارد اشاره می‌کنیم اما در اینجا فقط به ذکر این نکته می‌پردازیم که کشف رابطه بین طرف گرمانت و طرف مزگلیز یکی از مفاهیم اصلی رمان را در اختیار خواننده قرار می‌دهد.

ولی شاید بد نباشد در اینجا به ماندگارترین صحنه از کتاب اشاره کنیم. صحنه‌ای که حتی اگر رمان را نخوانده باشید ممکن است درباره آن شنیده باشید و آن چیزی نیست جز: لحظه‌ای که راوی کلوچه مادلن را در دهان قرار می‌دهد.

در صفحات ابتدایی رمان، راوی از بیرون به خانه بازمی‌گردد و مادرش برخلاف عادت به او پیشنهاد می‌کند تا برای گرم شدن کمی چای برایش بیاورد. راوی ابتدا خودداری می‌کند اما بعد نظرش عوض می‌شود. سپس مادرش مقداری کلوچه‌های کوچک و پف‌کرده هم برای راوی می‌فرستد و راوی که دلتنگ از روز غمناک و چشم‌انداز فردای اندوهبار بود «قاشقی از چای را که تکه‌ای کلوچه در آن خیسانده» بود را بی‌اراده به دهان می‌برد. در همین لحظه است او دچار شگفتی می‌شود. همین لحظه‌های کوچک که ناگهان راوی دچار تغییر و تحولی گسترده می‌شود، آنچنان معروف شده که به آن لحظات پروستی می‌گویند. راوی پس از به دهان گذاشت کلوچه دچار چنین احساساتی می‌شود:

در همان آنی که جرعه آمیخته با خرده‌های شیرینی به دهنم رسید یکه خوردم، حواسم پی حالت شگرفی رفت که در درونم انگیخته شده بود. خوشی دل‌انگیزی، خود به خود، بی‌هیچ شناختی از دلیلش، مرا فرا گرفت. یکباره مرا از گوهره‌ای گرانبها انباشت و کشمکش‌های زندگی را برایم بی‌اهمیت، فاجعه‌هایش را بی‌زیان و گذرایی‌اش را واهی کرد، به همان گونه که دلدادگی می‌کند: یا شاید این گوهره در من نبود، خود من بودم. دیگر خودم را معمولی، بود و نبود یکی، میرا حس نمی‌کردم. این شادمانی نیرومند از چه می‌توانست باشد؟ (کتاب طرف خانه سوان – جلد اول رمان در جستجوی زمان از دست رفته – صفحه ۱۱۱)

این فقط یک مثال از برانگیختی حافظه بود. در اینجا راوی با حس چشایی دچار آن می‌شود اما در سراسر رمان این اتفاق تکرار و هر بار یکی از ادراک حسی این وظیفه را بر عهده می‌گیرند. در ابتدای کتاب طرف خانه سوان مقاله مفصلی از جووانی ماکیا آمده است که به جزییات ریز این اتفاق می‌پردازد و جنبه‌های عمیق آن را آشکار می‌کند.

در نهایت شاید ذکر این نکته خالی از لطف نباشد که خواننده بهتر است جایگاه خود نسبت به رمان را با همین جلد اول بسنجد. اگر این جلد عاشقانه کتاب را دوست داشت می‌تواند اطمینان پیدا کند که رمان را تا به انتها می‌خواند اما اگر طرف خانه سوان را خواندید و احساس کردید آن را به اندازه‌ای که باید و شاید دوست نداشتید، بدانید که احتمالا زمان مناسب برای خواندن این اثر عظیم هنوز فرا نرسیده است. ولی در هر صورت در نظر داشته باشید که پروست نابغه‌ای است که بعد از مطالعه رمانش، به هر آنچه در اطراف شما رخ دهد با دیدی متفاوت نگاه خواهید کرد. پروست ادراک شما را تغییر می‌دهد. حس چشایی شما، بینایی شما، شنوایی شما و به طور کلی ذهن شما را چنان تغییر می‌دهد که هر لحظه می‌توانید انتظار داشته باشید جهان دیگری پیش روی شما باز خواهد شد.

*در ادامه قسمت‌هایی از جلد اول رمان در جستجوی زمان از دست رفته انتخاب شده است تا با ترجمه و متن کتاب بیشتر آشنا شوید. انتخاب قسمت‌هایی از کتاب کار بسیار دشواری بود و ما تلاش کردیم مواردی را انتخاب کنیم که تا حد امکان باعث افشای بیشتر داستان نشود.

جملاتی از کتاب طرف خانه سوان

شاید سکون چیزهای پیرامون ما از آنجا می‌آید که مطمئنیم آنها همان‌هایی‌اند که هستند و نه چیزهای دیگری، و از سکون اندیشه ما در برابر آنها. در هر حال، هنگامی که بدین گونه بیدار می‌شدم، و ذهنم بیهوده تکاپو می‌کرد تا دریابد کجا هستم، در تاریکی همه چیزها، سرزمین‌ها و سال‌ها به دورم می‌چرخیدند. بدنم، کرخ‌تر از آن که بجنبد، به تناسب چگونگی خستگی‌اش می‌کوشید وضعیت اندام‌هایش را دریابد و بدین گونه جهت دیوار و جای اثاثه را برآورد کند تا مکانی را که در آن بود بازیابد و بازشناسد. (کتاب طرف خانه سوان – صفحه ۶۷)

نمی‌شود منکر شد که زندگی بهرحال جالب است! (کتاب طرف خانه سوان – صفحه ۷۷)

ایرادی که من به روزنامه‌ها می‌گیرم این است که هر روز توجه ما را به یک مشت چیزهای بی‌اهمیت جلب می‌کنند، در حالی که کتاب‌هایی را که چیزهای اساسی در آنها نوشته شده بیشتر از سه چهار بار در زندگی نمی‌خوانیم. از آنجا که ما هر روز صبح با شور و علاقه به سراغ روزنامه می‌رویم حق این است که به این وضع تغییر داده بشود و در روزنامه‌ها، چه می‌دانم، مثلا… اندیشه‌های پاسکال را چاپ کنند! (کتاب طرف خانه سوان – صفحه ۹۰)

هنگامی که از گذشته کهنی هیچ چیز به جا نمی‌ماند، پس از مرگ آدم‌ها، پس از تباهی چیزها، تنها بو و مزه باقی می‌مانند که نازک‌تر اما چابک‌ترند، کم‌تر مادی‌اند، پایداری و وفایشان بیشتر است، دیر زمانی چون روح می‌مانند و به یاد می‌آورند، منتظر، امیدوار، روی آوار همه چیزهای دیگر می‌مانند و بنای عظیم خاطره را بی‌خستگی روی ذره‌های کم و بیش لمس نکردنی‌شان حمل می‌کنند. (کتاب طرف خانه سوان – صفحه ۱۱۴)

حتی زنانی که مدعی‌اند مرد را جز بر پایه ظاهرش نمی‌سنجند، در همین ظاهر تراوش زندگی ویژه‌ای را می‌بینند. از همین روست که نظامیان یا آتش‌نشانان را می‌پسندند؛ اونیفورم نمی‌گذارد که درباره قیافه سخت بگیرند؛ می‌پندارند که در زیر خفتان دلی متفاوت، ماجراجو و مهربان را می‌بوسند؛ و یک شاه جوان؛ یک شهزاده، برای فتح زیباترین زنان در کشورهایی که از آنها دیدن می‌کند نیازی به خوشی سیمایی ندارد، حال آن که این برای یک دلال بورس لازم است. (کتاب طرف خانه سوان – صفحه ۱۷۷)

چه بارها که قایق‌رانی را دیدم – و دلم خواست هنگامی که اختیار زندگی‌ام به دست خودم باشد از او تقلید کنم – که پارو رها کرده، به پشت در گودی کف قایق خوابیده، و آن را به دست آب سپرده بود، چیزی جز آسمان که آهسته‌آهسته بالای سرش می‌گذشت نمی‌دید، و طعم خوشی و صفا روی چهره‌اش آشکار بود. (کتاب طرف خانه سوان – صفحه ۲۵۷)

سوان دست دیگرش را تا گونه او بالا برد؛ اودت خیره نگاهش می‌کرد، با همان حالت افسرده و گرفته‌ای که زنان استاد فلورانسی دارند و سوان او را شبیهشان یافته بود؛ چشمان رخشنده‌اش، درشت و ظریف، در گوشه پلک‌ها، همانند چشمان آنان انگار آماده بود چون دو قطره اشک فروبیفتد. او هم گردنش را مانند همه آنان، چه در صحنه‌های بغانی و چه در نگاره‌های مسیحی، کج کرده بود. و در حرکتی که بیشک عادتش بود، و برای چنان هنگامی شایسته می‌دانست و بهوش بود که فراموش نکند، حالتی به خود گرفت که گفتی با همه توانش می‌کوشید چهره‌اش را نگه دارد، انگار نیرویی نادیده آن را به سوی سوان می‌کشید. و این سوان بود، پیش از آن که اودت چهره‌اش را پنداری ناخواسته روی لب‌های او رها کند، لحظه‌ای آن را، اندکی دور از خود، میان دو دست نگاه داشت. (کتاب طرف خانه سوان – صفحه ۳۳۰)

من حتی از دیدن آدم‌هایی که می‌شناسم حوصله‌ام سر می‌رود، بنابراین اگر مجبور باشم آدم‌هایی را ببینم که هیچ نمی‌شناسم، دیوانه می‌شوم، حتی اگر قهرمان ملی باشد. (کتاب طرف خانه سوان – صفحه ۴۵۲)

عشق و حسادت از بینهایت عشق‌های پیاپی و حسادت‌های گوناگون ساخته شده‌اند که همه گذرایند، اما بسیاری و به هم پیوستگی‌شان احساس تداوم و توهم یگانگی را پدید می‌آورد. (کتاب طرف خانه سوان – صفحه ۴۹۰)

نام ژیلبرت از کنارم گذشت، و بر وجود دختری که این نامش بود از آن رو بیشتر تاکید گذاشت که فقط به او چون آدم غایبی که از او سخن گفته شود اشاره نمی‌کرد، بلکه او را می‌خواند؛ بدین گونه، به تعبیری در حال عمل و با نیرویی که منحنی پرتاب و نزدیک شدن هدف بر آن می‌افزود، از کنارم گذشت؛ گذشت و هوا را آکنده از عطر دل‌انگیزی کرد که با هدف‌گیری دقیق، از نقطه‌هایی نادیدنی از زندگی مادموازل سوان، از شبی که پس از شام در خانه او فرا می‌رسید، به بیرون پراکنیده بود. (کتاب طرف خانه سوان – صفحه ۵۱۷)

مشخصات کتاب
  • عنوان: در جستجوی زمان از دست رفته
  • جلد اول: طرف خانه سوان
  • نویسنده: مارسل پروست
  • ترجمه: مهدی سحابی
  • انتشارات: مرکز
  • تعداد صفحات جلد اول: ۶۰۲
  • قیمت مجموعه ۷ جلدی – سال ۱۳۹۸: ۴۹۵۰۰۰ تومان

نظر شما در مورد کتاب طرف خانه سوان چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خوانده‌اید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتاب‌ها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک می‌کنیم.

منبع: کافه بوک

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *