خلقت انسان و راههای خوشبختی
هدف نهایی خداوند از خلقت انسان، رسیدن به قرب الهی است و راه رسیدن به این مقام ، گذر از آزمون های گوناگون بدست می آید.
هدف از آفرینش انسان چیزى نیست جز بازگشت به ذات پاک خود اوست ویا به عبارتی دیگر با صراحت تمام، آن را به عنوان هدف نهائى آفرینش جن و انسان، معرفى مىنماید.
انبیای الهی به دنبال هدف رساندن انسان به این سرمنزل بوده و اهتمام به آخرت و درجات معنویی، باعث غفلت او از زندگی دنیوی نشده است.بنابراین «عبودیت»، نهایت اوج تکامل یک انسان و قرب او به خدا است. «عبودیت»، نهایت تسلیم در برابر ذات پاک او است.
«عبودیت»، اطاعت بىقید و شرط و فرمانبردارى در تمام زمینه هاست.
و بالاخره «عبودیت» کامل آن است که: انسان جز به معبود واقعى یعنى کمال مطلق، نیندیشد، جز در راه او گام بر ندارد، و هر چه غیر او است فراموش کند، حتى خویشتن را!
و این است هدف نهایى آفرینش بشر، که خدا براى وصول به آن، میدان آزمایشى فراهم ساخته و علم و آگاهى به انسان داده، و نتیجه نهائیش نیز غرق شدن در «اقیانوس رحمت» او است
انسان متکامل در بینش الهی ، هم به آبادانی دنیا و هم به آبادانی آخرت می پردازد و جمع حاصل این دو رسیدن به حیاتی است که در اصطلاح قرآنی از آن تعبیر به حیات طیبه شده است.
حیات طیبه در سایه رشد اخلاقی فردی و پیشرفت معنویی ، علمی ، فرهنگی ، سیاسی ، اقتصادی، اجتماعی و دستیابی به عدالت اجتماعی به دست می آید.
مولفه های متعددی را میتوان برای دستیابی به این هدف و آرمان بلند برشمرد. این مولفه ها زهد، تقوا، تبیین و بایسته ها، رفاه و راههای مقابله با تجمل گرایی و مصرف زدگی، مد گرایی، اشرافیگری می باشد.
دستیابی به خوشبختی یکی از آرزوهای فطری تمام انسانها بوده است. اما تعریف خوشبختی در نظر عقاید و نظریه های مختلف بصورت های مختلف بیان شده و دارای اختلاف است.
هیچکاک میگوید خوشبختی وقتی رخ میدهد که درون تو تنها چیزهای سازنده و نه مخرب حضورداشته باشند.
اما آیا امکان دارد که تمام میل ما معطوف به زندگی و چیزهای سازنده باشد؟
واقعیت این است که خیلی وقتها نیروهای روانی و انرژی ما صرف تخریب میشود.
ژنتیک، خلقوخو، محیط، یادگیری، تجارب زندگی و همینطور امیال ناخودآگاه ما در انتخابهایمان تأثیر دارند،و بعضی وقتها بیشتر به سمت نیستی و نابودی حرکت میکنیم تا حیات و پویایی. طراحی مغز ما بهگونهای است که تمام هیجانها را در خودش جا داده است.
ما هم خشم، تنفر و ناامیدی را احساس و تجربه میکنیم و هم شادی، عشق و… را.
نمیشودکه یک خط پررنگ بین هیجانهای مثبت و منفی کشید و آنهایی را که ناخوشایند هستند، دور انداخت.
به نظر میرسد تکتک هیجانهای ناخوشایند، وقتی شدت و فراوانیشان زیاد شود، اجازه حرکت را از ما میگیرند
و آنوقت است که مسیر مرگ غلبه پیدا میکند.
درست مثل هیچکاک که میگوید «نفرت، تباه ساختن انرژی و بیحاصل است.»
مهاتما گاندی میگویدخوشبختی زمانی است که چیزی که فکر میکنید، چیزی که میگویید و چیزی که انجام میدهید با هم هماهنگ باشد.
ارسطو تعریف خوشبختی را چنین بیان میکند ،خوشبختی معنا و هدف زندگی است، هدف غایی و نهایی وجود انسانی است.
دنیس وایتلی کلمه خوشبختی را تجربه معنوی هر لحظه با عشق، قدرشناسی و بخشندگی زندگی کردن عنوان می کند.
در ادامه معنی دیگری از خوشبختی داریم که آنقدر خداوند تو را دوست داشته باشد که از وجود تو دیگران در آرامش باشند.
خوشبختی از نگاه قرآن و روایات میانهروی در انفاق، نیکی کردن به کسی که به دیگران بدی می کند ، صبر و استقامت درهمه کارها حتی هنگام بروز سختیها و استغفار است.